برانو و خانوم خوشگله

زندگی یه زوج صفر کیلومتر

برانو و خانوم خوشگله

زندگی یه زوج صفر کیلومتر

آش

خانوم خوشگله زنگ زد گفت بیا آش بخور منم رفتم جاتون خالی چه آشی بود خیلی خوشمزه بود

ممممممممم چه خوشمزه بود جاتون خالی

دوران حاملگی یا زندگی تخمی!

راستی آیا تا به حال به این موضوع فکرکرده اید که اگرخانمها به جای حامله شدن و وضع حمل،مانند پرندگان تخم می گذاشتند، چه اتفاقاتی در دنیا رخ می داد، و زندگی روزمره ما دستخوش چه تغییراتی می شد؟ بله، بی شک زندگی ما متحمل تغییراتی بیشمار می شد که نوشتن همه آنها از دهها صفحه نیز بیشتر خواهد شد، بنابراین بنده،به ذکر چند نکته از این تغییرات فراوان اکتفا می کنم و مابقی آن را به عهده شما خوانندگان عزیز خواهم گذاشت. 
به نظر من، بزرگترین و بهترین تغییری که در زندگی خانمها رخ می داد، این بود که دیگرهیچ زنی نگران اضافه وزن و کاهش مجدد آن در دوران حاملگی و بعداز آن نبود و خانمها ازبابت مراقبت ها و رژیمهای غذایی دوران بارداری، راحت و بی خیال بودند، چون تخم می گذاشتند و با خیال راحت روی آن می نشستند. البته احتمالا دوران روی تخم نشستن آنها، برای خودش داستانها و رسم و رسومات بسیاری ایجاد می کرد و موضوع غیبت و پرحرفی خیلی از خانم های پیر و جوان می شد. مثلا مراسم «تخم اندازون»!!! که طی آن خانمها دور هم جمع می شدند و با شیرینی و کادو به عیادت «مادر آینده» و« تخمهایش» می رفتند و پیرامون تخم و تخمگذاری و خاطرات تخمی خود، با هم به بحث و گفتگو می پرداختند .(البته فراموش نشود که بعد از اتمام مراسم، تا روزها و هفته ها بحث شیرین غیبت ادامه می یافت) 
مثلا : 
- واه، واه،واه، دختره رو دیدی اقدس جون! همچین با افاده روی تخمهاش نشسته بود که انگار تخم طلا گذاشته !!!
- آره خواهر، والله ما اون وقتها، شیش تا شیش تا تخم می گذاشتیم و اینقدر هم ناز و ادا نداشتیم.امان از دخترهای این دوره زمونه.!
و یا:
- وای، وای، وای، مهین جون، تخمهاشو دیدی ؟؟!...عین گردو بود!!! هم کوچیک بود، هم سیاه!!!.
- آره دیدم، شهین جون. چقدر هم مادر شوهره ازش تعریف می کرد، خدا شانس بده . من تازه که عروسی کرده بودم، یک تخم گذاشتم عین هلو!!! هر کی می اومد دیدنم، دلش می خواست گازش بگیره ! ولی خدا شاهده که مادر شوهرم یک بار هم جلوی مردم از تخم من تعریف نکرد... 

و اما دومین تغییر خوش آیند برای خانمها این بود که آنها می توانستند با خیال راحت و بدون تحمل درد و یا بیهوشی شاهد لحظه تولد فرزندشان باشند، چون دیگراز درد زایمان و«اپی دورال» و«سزارین»خبری نبود. 
طبیعتاعلم پزشکی هم به صورت امروز نبود. ومردم بجای مراجعه به دکتر زنان و زایمان، از وجود تخم شناسان حرفه ای، و دکترهای «تخمی» بهره مند بودند.
دردنیای تجارت و بیزنس نیزاحتمالا تغییرات فراوانی ایجاد می شد. مثلاشرکتهای تولید کننده لباس و لوازم حاملگی در دنیا وجود نداشت و بجای آنها کمپانی های تخمی فراوانی در دنیا تاسیس می شد که کار آنها تهیه و تولید انواع و اقسام لوازم و ادوات تخمی، جهت نگهداری بهینه تخم بود . مثل «تخم گرم کن الکترونیکی هوشمند»ویا «محافظ کامپیوتری تخم، با قابلیت اتصال به اینترنت و کنترل از راه دور!!! »
تزئینات تخم نیز برای خود ماجراهایی داشت و موضوع رقابت و چشم وهم چشمی بسیاری از بانوان محترم می شد. مثلا روکش های طلا برای تخم که درصورت سفارش برروی آن برلیان هم کار گذاشته می شد تا خانم با ناز وافاده برروی آن بنشیند وبه بقیه پز بدهد!، و همین کارها باعث پیدایش کمپانی های جدیدی جهت اخذ«وامهای تخمی»با بهره های جور وا جور و نهایتا سرمایه گذاری های تخمی در این راه می شد.
خلاصه که خیلی ها بسوی بیزنس های تخمی می رفتند و ایده های تخمی فراوانی، به ثمر می نشست و درنتیجه، خیلی ها«مییلونر و میلیاردر تخمی» می شدند. 
و چه بسا افرادی هم بودند که بخاطر ایده های تخمی خود، دست به کارهای تخمی می زدند و پس از چند سال فعالیت بی حاصل تخمی، اعلام ورشکستگی می کردند و در نتیحه همه سرمایه خود را از دست می دادند. 
در بخش تبلیغات تجاری نیز مردم شاهد حضور آگهی های ریز و درشت تخمی در در و دیوار و رادیو و تلویزیون بودند،که مثلا می گفتند: 
»اگر تخم بزرگ می خواهید، با دکتر... متخصص امور تخم تماس بگیرید. »
»استرس و افسردگی های تخمی خود را با دکتر...دارای بورد تخصصی از انجمن دکتران تخمی آمریکا در میان بگذارید»
»آقای...مشاوری مطمئن در امور تخمهای شما» 
»خانم...وکیل آگاه و با تجربه برای دعاوی تخمی شما» عضو هیات مدیره کانون وکلای تخمی کالیفرنیا. »
»تخمهای خود را نزد ما بیمه کنید و با خیال راحت به مسافرت بروید»شامل: سرقت، ترک خوردگی و شکستگی!
»اگر به علت مشغله کاری و یا بیماری، قادر به نشستن روی تخم نیستید، با ما تماس بگیرید. ما از تخم شما مانند چشم خود محافظت می کنیم! » 
وب سایتهای تخمی نیز مانند سرطان، در عرض چند هفته تمامی کامپیوترها و شبکه ها را تسخیر می کردند. 
در تلویزیون، مردم به مشاهده میز گردها و برنامه های پرسش و پاسخ تخمی می نشستند. مثلا خانمی از اصفهان با تلویزیونی در لوس آنجلس تماس می گرفت و بعد از دهها دفعه که صدا قطع و وصل می شد، می پرسید: آقای دکتر، من احساس می کنم که جدیدا پوست تخمم نازک شده ! چیکار باید بکنم ؟... 
و طبق معمول همیشه،آقای دکتر یک جواب بی سر و ته به او می داد و گوشی را قطع می کرد و به سراغ بقیه سئوالات تخمی شنوندگان می رفت.
در برنامه های رادیویی نیز، برنامه های روانشناسی تخمی،دربین شنوندگان جایگاه ویژه ای داشت. و دراین میان خوانندگان و نوازندگان هم از این داستان بی نصیب نمی ماندند وحتما ترانه هایی در وصف تخم و تخمگذار سروده می شد. بطور مثال: 
- یک تخم دارم، شاه نداره . صورتی داره، ماه نداره...
و یا : 
هیشکی مثل تو تخم نداره . نه داره . نه می تونه بذاره... 
زندگی خانوادگی و روابط انسانها نیز جدا از این تغییرات نبود و حتما آداب و رسوم و معاشرتهای مردم نیز بر همان اساس تغییر می کرد. مثلامادران به پسران خود می گفتند و نصیحت می کردند که : مادر سعی کن زنی بگیری که واست تخمهای گنده گنده بکنه!!! 
- در هنگام خواستگاری نیز مادر عروس با افاده به خانواده داماد می گفت: خانواده ما اصولا «تخم بزرگ» هستند. من خودم وقتی تازه ازدواج کرده بودم، یک تخم گذاشتم، اندازه هندوانه!!!!...
- به اسامی افراد و نام های خانوادگی موجود نیز، احتمالا چندین اسم وفامیل تخمی اضافه می شد. مثلا: تخمعلی تخمی زاده، تخمناز تخمی نژاد، تخم عباس تخمی پور و... 
- پدر بزرگ، مادر بزرگ ها مثل همیشه، شایعه درست می کردند و از تجربیات تخمی خود سخن می گفتند و برای جوان ترها داروهای سنتی و گیاهی تجویز می کردند و می گفتند : قدیمی ها گفته اند : اگر روزی چهار تا استکان گل گاو زبون بخوری، تخمهات میشه اندازه نارگیل!!!. و یا اگر کنجد رو با پوست گردو مخلوط کنی و با هل و نبات بخوری، حتما تخم دو زرده می کنی! و... 
- مردم هنگام قسم خوردن ویا قسم دادن یکدیگر، از قسم های تخمی نیز استفاده می کردند. مثلامی گفتند: به جون تخم عزیزم راست می گم !و...
و هنگام دعوا و عصبانیت، علاوه بر فحش خواهر و مادر و جد و آباد،به تخمهای هم دیگر نیز فحش می دادند مثلا : الهی تخمهات بشکنه! الهی تخمها تو سگ ببره و...!!! 
-در قوانین کشورها نیز احتمالا چند قانون تخمی به بقیه موارد قانونی اضافه می شد وهمین موضوع، مقدمه بروز یکسری جرم و جنایت تخمی می شد.
جنایتکاران جنگی به جای «نسل کشی»،«تخم شکنی» می کردند و باند های تبهکار و مافیایی علاوه برخلافهای قبلی،به جرائم تخمی مانند تخم دزدی و تخم فروشی و قاچاق تخم هم روی می آوردند

نظرات

بدم میاد اولا از نظرات سرکاری مث تبلیغات و.... ثانیا از نظراتی که الکی یه چیزی نوشته مث: وبلاگ قشنگی داری به منم سر بزن 

نظرات قشنگ بدید

حالا نگید مگه چی مینویسی که ما بخوایم نظر بدیم منم از این به بعد سعی می کنم چیزای بهتر بویسم و فقط دفتر خاطرات نباشه

خانوم خوشگله برگشت

خانوم خوشگله برگشت دلم واسش تنگ شده بود

الان سر کارم

همین

lost

نمیدونم کسی هست که لاست نگاه کنه؟؟؟؟

من یه مدت معتادش شده بودم تازه ترک کردم ولی لامصب خیلی قلقلک میده که ادامه بدم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

شهر هرت کجاست؟

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب 
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن 
شهر هرت جایی است که همه بَدَ ن مگر اینکه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟؟ 
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک ا ند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند 
شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند 
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر 
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت 
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد 
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند 
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف 
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسی شونو در بیارن 
شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالهای تلویزیونی شو توی کاخها می سازن 
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن 
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه 
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه 
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی 
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار 
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است 
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر ر و دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی …
شهر هرت جایی است که ....... 

خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست

( اینو تو نظرات وبلاگ دخترخاله  خوندم جالب بود  )

دوباره

سلام

من دوباره اومدم

این چند وقتی که نبودم یه مقدار مشکلات داشتم و اینترنتم قطع بود و ... بیخیال مهم نیست مهم اینه که برگشتم به نت

دیروز خانوم خوشگله که از همدان اومده بود دوباره رفت ولی با ناراحتی آخه نمیخواست بره منم بهش گفتم باید بره و از هیچکدوم از کلاسهاش نزنه اونم بادلخوری رفت امروز میاد دلم واسش سوخت میدونم چه حالی داره 

دوباره میام همین امروز

بای تا های

مامان بابا

سلام

شنبه نتونستم بیام


سرم خیلی شلوغ بود

یکشنبه هم همینطور


همین الان بابام زنگ زد گفت الان قم اند ساعت 9.5 میرسند.


خانم خوشگله هنوزم نیست.


منم دیشب چنان سردردی گرفتم که حتی شامم نخوردم. ساعت 9 خوابیدم تا لان.


امیرعلی خونه ماست ( پسر خواهرم ) امیرحسین ( داداشش ) دیشب اینجا بود الان رفت مدرسه. منم شب میخوام برم تهران جلسه داریم.

خلاصه سرم عجیب شلوغ شده همه کارامم قاطی شده.


بیاین اینورا



بعد از مدتی

سلام

من اومدم

این چند وقته خیلی سرم شلوغه جمعه ازمون داریم و منم دست تنهام خانوم خوشگله هم دیشب اومد. خیلی این چند روز سخته همه کارا رو خودم باید انجام بدم هیشکی نیست. شبا دیر میخوابم صبح ها هم زود بیدار میشم ( زود منظورم 8ه )

الانم باید برم جلسه داریم.

فعلا بای 

پست بعدی اگه امروز نبود شنبه است

تهران

سلام 

 

من دیشب نبودم 

 

تو روزشم انقد سرم شلوغ پلوغ بود که تنونستم آپ کنم.

دیشب هم اومدم با موبایلم آپ کنم نمیدونم چرا نمیشد.

صبح ساعت 6 رسیدم تهران تا 7.5 خوابیدم تو ترمینال بعدش رفتم خیابون انقلاب دستگاه رو که تحویل دادم واسه کامران SPSS رو خریدم و بعدشم واسه خانوم خوشگله یه گاو خوشگل خریدم ( خود گاو که نه عروسکشو ) خریدم تا ساعت 10 هم بیکار بودم رفتم تو پارک دانشجو نشستم و 40چراغ خوندم  ساعت 10 رفتم دستگاه رو گرفتم و برگشتم همین....

هنوز نرسیده خانوم خوشگله گفت بریم خرید ما هم رفتیم< شهر من > ( یه فروشگاه بزرگه تو ملایر ) 

من رفتم شام بقیشو بعد شام مینویسم............

اومدم...

رفتیم کلی چیز میز خریدیم و اومدیم. خانوم خوشگله هم یه باقالی پلو ی خوشمزه درست کرده ( البته با کمک خواهرش ) سه تایی خوردیم و حالا هم میخوایم بریم خونه پدر خانوم.

فعلا بای