چرا میر حسین؟
بعضی دوستان می پرسند خداوکیلی چرا میرحسین؟ معروض می دارم (کار باحالیه، شما هم بدارید!) که خداوکیلی چرا میرحسین نه؟!
1) ببینید دوستان، کمتر از یک ماه به انتخابات باقی مانده. از دو کار جدا پرهیز کنید: الف)عشوه شتری، با این توضیح که من انگشتمو رنگی نمی کنم، عمرا که رای بدم، ب) اطوار دو طبقه، با این توضیح که من با رای ندادن، اعتراض خاموش می کنم. قشنگ من کجا رو خاموش می کنی؟ کیو خاموش می کنی؟ به کی خاموش می کنی؟ تو خوبی کلا؟! مطمئنی؟
2) ببینید عزیزان چند بار برای بشریت و حومه توضیح داده ام که نمی شود دو اسم توی یک برگه رای نوشت. از این که آدم فهمیده ای هستید متشکرم!
3) اساسا ما ایرانی ها یا یک کاری را نمی کنیم یا آن را انجام نمی دهیم. خیلی هم تفاوت محسوسی ندارد. اما اگر بخواهیم کاری را بکنیم انصافا آن را همچین از بیخ انجام می دهیم! معنی این پاراگراف را بیست و چند روز دیگر متوجه می شوید!
4) من شخصا ترجیح می دهم به کسانی رای بدهم که در طول سالیان، خیلی کشته مرده قدرت نبوده اند. کلی گفتم به کسی برنخوردها!
5)به نظر من و حومه «عدالت» یک ارزشی است که دوستان عدالت سرخود چهار سال تمام آن را به واقع انجام دادند! عدالت واقعی با ماهی چند هزار تومان پول هم کارش راه نمی افتد. یک کمی میرحسین را مرور کنید، ششتان حال می آید!
6)این که هنوز میرحسین است و پرایدش، بی شعار و شیپور و شوآف، یعنی می شود میرحسین را دوست داشت با نون اضافه.
7)می دانید که مرد برای هضم دلتنگیاش گریه نمی کنه، قدم می زنه. راستش الان به شدت دلتنگم و می خواهم بروم قدم بزنم. فرصت نمی کنم باقی دلایل را توضیح بدهم.
***
نکته یک: نام ستون من در روزنامه کلمه سبز «نامه هایی به سانی» خواهد بود اما با دوستان یاس نو هنوز به توافق نهایی نرسیده ایم.
نکته دو: امروز یک بخش میهمان هم داریم که در آن جلال سعیدی شعری برای میرحسین موسوی گفته که اگر آن را بخوانید قطعا به میرحسین رای نخواهید داد. اما بخوانید. پسر خوبیست.
نقاش شهر همه
به رأیهای تا نخوردهت قسم
که من هنوز تو تاکسیام، میرسم
همیشه جا میمونم از جماعت
همهش مگه چقدر شده یه ساعت
تو ترافیک در عوضش شاعرم
تو بوقزدن، تو بوقشدن ماهرم
کاری به کار زوج و فرد ندارم
شبیه تو یه «رهنورد» ندارم
القصه این شاعر قاطی پاطی
بدون ربطی به «خلیل جواتی»
میخواد برات یه شعر بگه آبنبات
که بازی بازی کنه با اون لبات
برات بگم یه ذره از اقتصاد
با اینکه میدونی خودت خونهزاد
یه سازمان بود که عریض طویل بود
میون این صورت ما، سبیل بود
سبیل بود و گاهی زگیلم میشد
تو تاریکی خرطوم فیلم میشد
برنامهریزی مینمود به سختی
فتیله پیچ میزد به سبک تختی
بودجه رو هی اینور و اونور میکرد
بچه نبود، اما جاشو تر میکرد
کارشناساش شبیه هرکول بودن
تمام درساشونو از فول بودن
یهو هوا شد، سازمان بودجه
یکی نفهمید، یکی گفت به من چه!
به موزه رفت گرچه هنوز زنده بود
دلواپس گافهای آینده بود
***
برات بگم یه ذره از جوونا
همونا که شبا رو پشت بونا(!)
دنبال یک ستارهان که رفته
نذار بگم بقیهشو که سخته
این جوونا که من میگم باحالن
اگرچه از صبح تا غروب مینالن
نه وام میخوان، نه سهمیه تو کنکور
نه اینکه آواز بخونی با سنتور
نه از تو انتظار ناجور دارن
برات یه چند تا گره کور دارن:
میخوان که فیلترینگو مسدود کنی
یه فکری هم به حال محمود کنی
میخوان که چکمهشون نشه مسئله
«حقیقتا لباس ما معضله؟!»
سیاستا نباشه بسته بسته
مگه هلو میشه بدون هسته؟
حرفای بیهسته زیاد میشنون
یه چیزایی از حزب باد میشنون
موسیقی متال پتال نخواستیم
جاز و بلوز و هوسپیتال نخواستیم
میخوایم صدای نسلمون بلندشه
مگه میشه اسپانیا، هلند شه؟
الگوی ما اخراجیهای دو نیست
قهرمان نسل ماها زورو نیست
میخوایم که با قلب ما صادق باشی
اگر نشد سوار قایق بشی
بری از اینجا که کسی نباشه
که هی بخواد آب رو آتیش بپاشه
گفتی میخوای گشتاشونو جم کنی
گفتی میخوای تورمو کم کنی
گفتی میخوای رأیهارو خوب بشمرن
جوجههارو وقت غروب بشمرن
ببین هوای رابطه ابریه
دنیا پر از دولتای شرطیه...
یکی میگه غنی نکن چیزی رو
اون یکی پیش میکشه درگیری رو
یه دولتی حرفای زور میزنه
اون یکی دوستامونو تور میزنه
نمیدونم چرا، کجا، چطو شد
که اینجوری هرچی که بود، ولو شد
اگر که شد با «اوباما» حرف بزن
با «سارکوزی» قدم توی برف بزن
«پوتین» بپوش با مِدوِد آشنا شو
با آلمان و هلند و چین رها شو
با آفریقا با آسیا هِوی باش
همش واسه مذاکره رِدی باش
***
بیا بریم یه سر تو سایت فیسبوک
با هم بریم یه پیج خوب متروک
ببین چقدر جوونا دوستت دارن
اگر بشی رفیقشون واقعن
«پی ام» میدن به آیدی «میرحسین»
ای اس ال و بده بریم زیر رین (Rain)
(marrid) مَرید شدی ولی هنوز مُریدی
واسه ماها «سیبزمینی» خریدی؟!
***
خلاصه که چهکار سختی داری
تابلوی نیمهکاره که تو دست نداری؟
یادت باشه، تو نقاشی، ما نقشیم
بگم چه قصهای واست نوشتیم؟
شبای این جوونا مهتاب بشه
عکس منم که کشیدی، قاب بشه!
یه کوه بکش، اسمش باشه دماوند
خلیج فارس و خزر و نهاوند
یه شهر بکش که «همهمون» توش باشیم
غم نباشه، شب نباشه، خوش باشیم
خلاصه میرحسین جونم ما گفتیم
هرچی که از قلبِ وطن شنفتیم
تو هستی و یه عالمه انتظار
گرمت شده اون کاپشنو در بیار!
ابراهیم رها رو با محرمانه های چلچراغ شناختم...
چند وقتی بود که از طنزهاشون نخونده بود هنوزم همون مزه ی قدیما رو میده...
و اما شعر آقای سعیدی جالب بود.اون چیزی که جوونا میخوان اینه که رییس انجمن علمی رو به خاطر جاسوس یه چادری کثیف(کثیف منظورم به چادرش نیست به خبرچین یودنشه)از کار بی کار نکن... چه خاک مرگی پاشیدن توو بچه ها....
راهنمایی هم منظورم همون کمک واسه redirect کردن بودن که گویا وقت نداشتید جواب بدید من هم دیگه نیازی ندارم.
راستی ممنون که اومدید و نظر دادید
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
ما یک موتور جست و جوگر ایجاد کرده ایم که فقط سایت های به زبان فارسی در آن ثبت خواهد شد.
اگر شما مایل به ثبت وبلاگ یا وب سایت خود در موتور جست و جو هستید ابتدا باید یک لینک در وبلاگ یا وب سایت خود به آدرس http://www.rastgo.com با عنوان "راستگو" بدهید و بعد در لینک زیر در خواست می دهید تا وبلاگ یا وب سایت شما در موتور جست و جو ثبت شود.
http://www.rastgo.com/submit-script/
اگر پیشنهادی و یا انتقادی دارید خوشحال خواهیم شد از طریق لینک زیر برایمان ارسال کنید:
http://forum.rastgo.com/topic-t741.html
با تشکر و احترام