نمیدونم گفتم که نمایندگی قلم چی رو دارم یا نه به هر حال
امروز آزمون داشتیم
منم دیشب همونطور که گفتم تا 9 باشگاه بودم بعدش رفتم خونه پدر خانوم محترم و تا 12 شلم بازی می کردیم
بعدشم که پارک و بعد آموزشگاه
تا الان هم نخوابید هنوز فقط نیم ساعت رفتم خونه ناهار خوردم
شدیدا خوابم میاد
بای
تمام اردیبهشت ماه رو گذاشتم روو کار جذب بچه ها (همون برنامه ی پیشرفت تحصیلی و نمک گیر کردن بچه ها) نتیجه اش هیچی نشد جز یه قبض تلفن.علاوه بر اینکه درآمدی نداشتم از یه ذره پس اندازی که واسه تولد مامان جمع کرده بودم پول تلفن رو دادم...
البته ۳۰۰۰ تومن هم به خاطر ثبت نام یکی از بچه ها و خرید کتابش بهم دادن...اونم خرج کرایه شد
چه حس بدی داشت وقتی به خاطر نیاز خودم به پول مجبور میشدم کتاب بهشون بفروشم هزار جوره تعریف کنم...
امروز تولد مامانه...چرا باید این پست رو امروز بخونم؟
نمیدونم لاست رو میبینی؟؟؟ از وقتی لاست میبینم یه جوری شدم الانم از اون موقع هاست شاید بخاطر یه تقدیره.... شاید....
نه lost رو نمی بینم.. راستش خیلی وقته حوصله ی تلویزیون و فیلم و سریال رو ندارم...
چه خودم بذارم چه از اون پخش شه.به این میگن از بین رفتن شور زندگی در کسی که بهش میگفتن "شور زندگی"
نا امید نباش همیشه پشت یه سایه نور هست
سایه...
نور...
سایه وقتی پیش میاد که میدونی خورشیدی هست که سایه رو ساخته...
اما وقتی تاریکیه...میدونم خورشیدی هم نیست...