برانو و خانوم خوشگله

زندگی یه زوج صفر کیلومتر

برانو و خانوم خوشگله

زندگی یه زوج صفر کیلومتر

بعد از مدتی

سلام

من اومدم

این چند وقته خیلی سرم شلوغه جمعه ازمون داریم و منم دست تنهام خانوم خوشگله هم دیشب اومد. خیلی این چند روز سخته همه کارا رو خودم باید انجام بدم هیشکی نیست. شبا دیر میخوابم صبح ها هم زود بیدار میشم ( زود منظورم 8ه )

الانم باید برم جلسه داریم.

فعلا بای 

پست بعدی اگه امروز نبود شنبه است

تهران

سلام 

 

من دیشب نبودم 

 

تو روزشم انقد سرم شلوغ پلوغ بود که تنونستم آپ کنم.

دیشب هم اومدم با موبایلم آپ کنم نمیدونم چرا نمیشد.

صبح ساعت 6 رسیدم تهران تا 7.5 خوابیدم تو ترمینال بعدش رفتم خیابون انقلاب دستگاه رو که تحویل دادم واسه کامران SPSS رو خریدم و بعدشم واسه خانوم خوشگله یه گاو خوشگل خریدم ( خود گاو که نه عروسکشو ) خریدم تا ساعت 10 هم بیکار بودم رفتم تو پارک دانشجو نشستم و 40چراغ خوندم  ساعت 10 رفتم دستگاه رو گرفتم و برگشتم همین....

هنوز نرسیده خانوم خوشگله گفت بریم خرید ما هم رفتیم< شهر من > ( یه فروشگاه بزرگه تو ملایر ) 

من رفتم شام بقیشو بعد شام مینویسم............

اومدم...

رفتیم کلی چیز میز خریدیم و اومدیم. خانوم خوشگله هم یه باقالی پلو ی خوشمزه درست کرده ( البته با کمک خواهرش ) سه تایی خوردیم و حالا هم میخوایم بریم خونه پدر خانوم.

فعلا بای

ادویه

ما امشب غذایی خوردیم که هردومون سوختیم. 

چندتا کوکتل داشتیم با تخم مرغ اومدم درست کنم از اونجایی که من شدیدا توی غذا درست کردن خلاقم خواستم خوشمزش کنم یه خورده ادویه داشتیم میخواستم بپاشم روش که در اودیهه باز شد همش ریخت رو غذا از اونجایی هم که ما تموم کوکتلهامونو مصرف کرده بودیم و خیلی هم گرسته بودیم مجبور شدیم همونو بخوریم البته تا جایی که میتونستم دراوردمش ولی بالاخره حسابی تند شده بود. همشم خوردیم به ازای هم 2 لقمه که میخوردیم یه لیوان این هوا آب میخوردیم. 

یاد یه خاطره دیگه با کامران افتادم. 

یه بار دیگه مامانم اینا مکه بودن ( دوران مجردی ) کامران اومده بود خونمون و یه مرغ درست کرد ولی چه مرغی. اون روز یکی از دوستای مشترکمونم که بهش میگفتیم دایی اومده بود خواستیم کلی بهش احترام بدازاریم این بود که مرغ درست کردیم. 

اولا مرغه فوق العاده شور بود دایی بیچاره اول خورد دید شوره به من گفت اون دوغ رو بده و منم یه لیوان ریختم تا خورد چنان سرفه ای زد معلم شد آقا کامران دوغ رو که درست کرده نمکشو هم نزده بوده و یه گوله نمک حل نشده مونده بود و بیچاره دایی خورده بودش بعد از کلی خنده دوباره شروع کردیم به خوردن آخرای غذا یهو دایی یه داد بلند زد و دندونشو گرفت دراورد دیدیم هسته آلبالوئه نگو کامران حوصلش سر رفته بوده موقع غذا پختن و توی یخچال آلبالو خشک پیدا کرده و دو تا ریخته تو غذا بیچاره دایی اون روز کلی داغون شد.... 

 

الان میخوام برم چایی آماده کنم 

بای

تنهایی

دلم بد جوری گرفته

تنهام

کامی هم گفت میاد ولی هنوز نیومده

خانوم خوشگله هم که همدانه

کلی به هم ریختم

حوصله هیچ کاری رو ندارم.

چی بگم دیگه وقتی هیچ حوصله ای ندارم